شعر شباهنگ از دفتر هلو چین مهدی کریم بخش ساحلی
شباهنگ
تو می دانی دردم را
که من از چه گریزانم هراسانم
چنین آشفته دل دارم
پریشانم پریشانم
سر انگارم و این کار نمی دانم
سر اصرار و انکار نمی دانم
سر تردیدم و ایمان نمی دانم
گهی پنهان گهی پیدا
گهی از خود گهی بی خود
چنان می کردند وادارم
سر از تسلیم بردارم
نمی دانند
سری بر سر
سری بی سر
سر و سامان نمی دارم .
به ندرت می کنی یادم
گهی دزدانه از غفلت
زهی فرصت زهی فرصت
بیا من سخت بیمارم
هراس و ترس می دارم
نمی خواهم که دیگر بار
به ناکس مبتلا گردم
1 شباهنگم
خبرداری 2 قرارت 3 بی قرارم کرد
گهی از لب می نوشم
گهی در دل می جوشم
شباهنگم بیا بنشین پشت در
که من قصد سفر دارم.
گهی یک دم و بیدم
هوادارم لرزانم
درود بر انزوایی که تورا
مرغ مهاجر کرد
شباهنگم
درون خود مسافت ها پیمودم
نهایت انزوا جایست می مانم .
1-مرغ سحرم 2- وصال 3- ملتهب کرد